شب های تهران

امروز

«شهر خواب‌آلوده‌ها  بیدار می‌خواهد چه کار؟»

پیچ هرز چرخ را آچار می‌خواهد چه کار؟

در تمام کشور ایران کسی غمناک نیست

مردمان شاد را غمخوار می‌خواهد چه کار؟

تا که ما را می‌رسد یارانه و کالای مفت

این جوانان وطن را کار می‌خواهد چه کار؟

ملت از دولت صداقت خواهد و روراستی

از وزیر کار هی آمار می‌خواهد چه کار؟

آن‌که دارد ساید بای سایدِ کُره در منزلش

او اِمِرسانی - ولو جادار – می‌خواهد چه کار؟

یا چلوبَرگی زده عصرانه در لای سبیل

در اذان شامگه افطار می‌خواهد چه کار؟

آدمی را تا بُوَد در خانه تنبانی گشاد

در کنار زوجه‌اش شلوار می‌خواهد چه کار؟

آن‌که خود ‌دارد دوازده صیغه در دور و برش

نیمه‌ی شب ذکر استغفار می‌خواهد چه کار؟

واعظی با زور ما را می‌بَرَد باغ بهشت

او نماز جعفر طیار می‌خواهد چه کار؟

بشنوی تفسیرها از 20:30 و جام جم

آنکه قانع می‌شود، اخبار می‌خواهد چه کار؟

تا که در مجلس بُوَد یک عده از دلواپسان

وحشت از داعش و استکبار می‌خواهد چه کار؟

تا که در مُلکِ عجم باشد دلاری با ریال

ملت بغداد را دینار می‌خواهد چه کار؟

تا پزشک ما بُوَد خواننده و پیزافروش

مردمی افسرده و بیمار می‌خواهد چه کار؟

عاشق ِ دلداده را ترس از طناب دار نیست

هر خری تسلیم شد افسار می‌خواهد چه کار؟

تا بُوَد تشویش اذهان عمومی جُرم ِ تو

قاضی عادل ز تو اقرار می‌خواهد چه کار؟

دشتبان در خوابِ ناز و، دزد بُرده میوه را

باغ ما را بعد از این دیوار می‌خواهد چه کار؟

بلبل افسرده را طاقت نباشد در قفس

شاعر دل‌مُرده را خودکار می‌خواهد چه کار؟

پول و پارتی گر نداری، ای سلیمان، دَم مزن

عاشق بی‌پول عشق ِ یار می‌خواهد چه کار؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۷
Amir FC

از لب ِ سرخ ِ لبو می ترسم

از قدح، پِیک، سبو می‌ترسم

گر تو هم مثل منی، بی‌پروا

مرد و مردانه بگو می ترسم!

عمر خود را الکی طی کردم

از نشستن لب جو می‌ترسم

مادرم بس که به من هی می‌گفت:

جیز! داغ است اتو می ترسم

بشکنم آینه‌ها را یک‌جا

بنده از ریزش مو می‌ترسم!

گاه هم در شب تنهایی خویش،

می‌روم زیر پتو می‌ترسم

مانده‌ام تا چه کنم با چپ و راست

به خدا از همه سو می‌ترسم

مثنوی را که به دقت خواندم

دیدم از نام «کدو» می‌ترسم!

نیمی از این غزلم «از» شده است

از خودم، از تو، از او می ترسم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۵
Amir FC

مُرده هم بی‌گمان دلی دارد

مثلِ ما «زید» خوشگلی دارد

در کنارِ پری‌وَشان در قبر

هر شب جمعه محفلی دارد

با «شهین» و «مَهینِ» آن دنیا

روز و شب عیش کاملی دارد

هر زمانی که می‌شود دلتنگ

لب دریا و ساحلی دارد

مُرده هم آدم است در واقع

رفقای اراذلی دارد!

چون تمامِ مجردان او هم،

در امورش مشاکلی دارد

شام اگر مرغ یا که جوجه نبود

ساندویچ فلافلی دارد

غالباً در حجاب و پوشش خود

مطمئناً مسایلی دارد

نه پلیسی که گیرد او یقه‌اش

نه محل مَرد جاهلی دارد

ما که بی‌مسکنیم ! اما او،

خوش به حالش که منزلی دارد!

با رفیقانِ شاعرش هر شب

فاعلاتن مفاعلی دارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۵
Amir FC

مادربزرگ می گفت : دل هر آدمی دری دارد

می گفت : باید باز کنی در دلت را روی لبخند آدم ها

می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند

می گفت : کلید دل آدم دست خود آدم نیست

می گفت : انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند

بین آدم ها و هر کسی یکی برداشته برای خودش

می گفت بلند شو برو بگرد

بگرد ببین کلید قلب کیست توی دست هایت ؟

ببین کلید قلبت کجاست ؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۵
Amir FC